قبل از خبر
زمان انتشار : 1403/02/11 22:06 | کد خبر : 1072
می خواهیم کمی از خودمان تعریف کنیم و اشک بریزیم...

درد دل شب بازی بزرگ؛ بچه‌ها عصر همه شهر خدا!

شمردن قهرمانی ها و به رخ کشیدن آن همه داستان نیست، داستان واقعی جریانی است که یک تیم می تواند بسازد همانی که تراکتور ساخت و هوادارانش آن را جلا بخشیدند؛ بیاید شب بازی با استقلال داستانی را که همه مان بخشی از آن هستیم را مرور کنیم.

تراکتور ,استقلال,تراکتور-استقلال,لیگ برتر فوتبال ایران,هواداران تراکتور,پرشورها,ورزشگاه یادگار امام,

به گزارش ورزش آذربایجان، تراکتور-استقلال، همین که این دو ترکیب را مقابل هم می بینیم، هیجان زده می شویم؛ بخاطر آبی ماجرا نه، به خاطر خاطرات شیرین مان؛ بزرگ بازی هایمان در میدان های بزرگ و کم نیاوردن هایمان... خیلی هایمان دلخوریم؛ از کلی چیز، کلی نفر و کلی موضوع متفاوت؛ اما خب هیچ کدام مهم نیست و از همین حالا برای فردا مثل قضیه دعوای دو داداش رگ گردن هایمان پیشاپیش بیرون زده! شمردن قهرمانی ها و به رخ کشیدن آن همه داستان نیست، داستان واقعی جریانی است که یک تیم می تواند بسازد همانی که تراکتور ساخت و هوادارانش آن را جلا بخشیدند؛ بیاید شب بازی با استقلال داستانی را که همه مان بخشی از آن هستیم را مرور کنیم و شاید گوشه چشم هایمان اشکی هم بریزیم:

تاسیس شهر خدا

ده سال پیش تیمی وارد لیگ برتر شد که پیش از آن در قفس لیگ یک گیر افتاده بود. چندین و چند تلاش ناموفق همه را ناامید کرده بود. هر چند کلیشه ای و تکراری است گفتن این ضرب المثل اما واقعا در ناامیدی بسی امید است و آخر شب سیه سفید است! ناامیدی تراکتوری ها به امیدی تبدیل شد که شب سیاه شان را به روزهایی روشن تبدیل کرده بود. روزهای روشنی با طعم اقتدار و افتخار به تیمی که نماد میلیون ها نفر بود. به قول یکی از هوادارانش که وقتی از او پرسیدم چه عاملی باعث می شود هر هفته چنان با شوق و شور به ورزشگاه بیایید که گویا بار اول تان است گفت: «یادگار امام دیگر برای خودش شهری شده است. این جا یک شهر رویارویی است. شهری که هر هفته در آن غوغا می شود. ما در این شهر ناب ترین مرد دنیاییم نه بلکه خداییم!» بله یک شهر! آنجا یک شهر واقعی است. شهری که هر منطقی در آن شکسته می شود و تنها نام تراکتور و موفقیت آن دلیل شادی و اتحاد مردم است.

دیگر داستان گل و بلبل نبود

ده سال پیش بود که نسل جدیدی پای به فوتبال ایران گذاشت. نسلی که سال ها جنگیده بود و اینک زمان خودنمایی اش فرا رسیده بود. این نسل، همان نسلی بود که اینک با نام «پرشورها» می شناسیدش. نسلی که با هر پیروزی تراکتور تا عرش می رفت و با موفقیت های تیمش می مرد، زنده می شد و بهشتی شدن را تجربه می کرد! آنها عشق واقعی را به فلسفه هواداری فوتبال تزریق کرده بودند. هوادارانی که از آنها صحبت می کنیم، همچنان پابرجا هستند و در طول این مدت طولانی، هیچ گاه کم نیاورده اند. آنها برای اولین بار به فوتبال ایران تفهیم کردند که تنها استقلال و پرسپولیس نیستند که می توانند در شهرستان ها هزاران هوادار داشته باشند! تراکتورسازی هوادارانی را به فوتبال ایران معرفی کرد که در رویارویی های تیم شان با سرخابی های پایتخت برایشان فرقی نمی کند که بازی در تهران باشد یا تبریز، آنها محکوم بوده و هستند که با حضور چند ده هزار نفری خود همواره به تیم شان حس میزبان بودن را القا کنند. خلاصه که رویارویی با تیم های شهرستانی با آمدن تراکتور دیگر برای استقلال و پرسپولیس داستان گل و بلبل نبود.

قانونی که روی پیشانی ها نوشته شده

بله این داستان نسلی بود که خیلی ها می گفتند سوخته است و زبان بسته! نسلی که اعتقاد داشتند آمده تا برگردد به لیگ دسته یکی که جایش همانجاست! ولی جای تراکتور آن جایی که می گفتند نبود. جای تراکتور سقف بود؛ سقفی که سال هاست به آن چسبیده است. شمردن قهرمانی ها و به رخ کشیدن آن همه داستان نیست، داستان واقعی جریانی است که یک تیم می تواند بسازد همانی که تراکتور ساخت و هوادارانش آن را جلا بخشیدند. حواشی زیادی در این سال ها گریبان تیمی را گرفت که تابوها را شکسته و فرهنگ های جدیدی ساخته بود. هزاران نفر هر هفته در ورزشگاه یادگار پشت تیم شان می ایستادند و چه زیباست که هنوز هم می ایستند. می ایستند تا تیم شان همچنان همانی باشد که باید باشد. تیمی که هوادارانش به هیچ قیمتی حاضر نیستند بازی هایش را از دست بدهند. آنها شاید از درون خسته باشند اما زمانی که در ورزشگاه حضور دارند باید پرشور باشند، این یک قانون است، قانونی که روی پیشانی همه شان نوشته شده است.

واسم یه تراکتور کافیه تو جهنم!

فوتبال شهرستان با آمدن تراکتور جان تازه ای گرفت و خیلی از تیم های دیگر هم دریافتند که می توانند. تراکتور به نمادی تبدیل شده بود که سرشار از امید و انرژی بود. بودند هنوز کسانی که می گفتند کار و تلاش این ها مفت نمی ارزد! البته حق هم داشتند، چرا که انتظار نداشتند تیمی بیاید و میلیون را از صد تا صفر بسازد. خیلی ها خواستند جلوی نفوذ تیم به قلب پرشورها را بگیرند اما جواب یک جمله ساده بود: «اگه قراره بهشت نرم و برم جهنم، برام یه تراکتور کافیه تو جهنم!» این ها همان هایی هستند که "سن چاغیرسان گلرم من" برایشان شعار نه بلکه تکلیف شده...

زهی خیال باطل…

چند نتیجه خارق العاده کافی بود تا همه روی تراکتور حساب ویژه ای باز کنند. این نتایج سال هاست تکرار می شود در همان ورزشگاهی که هنوز نمی توان با خانواده در آن حضور یافت! قبل از تراکتور یک استقلال بود و یک پرسپولیس تهش یک سپاهان که هنوز هم که هنوز است با وجود کسب چندین و چند قهرمانی بزرگ، در بازی های خانگی اش با سرخابی های پایتخت، پرچم های سرخ و آبی پررنگ تر از پرچم های زرد هستند. همه چیز تکراری و کلیشه ای بود تا اینکه تراکتور آمد با میلیون ها هوادارش. ترک زبان هایی که تیم شان را دوست داشتند نه از آن دوست داشتن های تلگرامی و مجازی آنها برای تشویق تیم شان در این یک دهه اخیر به اندازه یک ورزشکار ماراتن کار، راه با پای پیاده پیموده اند.

چه بخواهند و چه نخواهند تراکتور تبدیل به سمبل نسلی شده که سال هاست لای انبردست فشارش می دهند تا بی حال شود و بی خیال! ولی زهی خیال باطل این ها به هم قول داده اند تا تهش باشند چرا که معتقند هر چقدر تیم شان را تشویق کنند بازهم کم است. صدایی توی سرشان می گوید که واینسا… صدایی که امسال آنها را به تکرار روزهایی واداشت که ده سال پیش همه را انگشت به دهان گذاشته بود؛ آنها عاشق اند، عاشق منتطق سرش نمی شود آن قدر متمرکز می شود تا برسد.

**همکاران رسانه‌ای عزیز!
تهیه و انتشار کلیه اخبار در پایگاه خبری ورزش آذربایجان به صورت اختصاصی انجام می شود؛ لذا خواهشمندیم در صورت استفاده از مطالب، ذکر منبع فراموش نشود.

کد خبر 1072


z

مطالب پیشنهادی

انتخاب سر دبیر

در بحث مشارکت کنید